نایب امام دیگر نخواهد امد
شهدا را باذکر صلوات یاد کنید
بریم ددر ؟ کدوم ددر ؟
تشیع شهدای غواص در بجنورد
حضور رهبر انقلاب در گلزار شهدای بجنورد و زیارت امامزاده سید عباس
رزمنده های ما... همه معادله های اهل علم رو به هم زدند.
اعتکاف یادتون نره...
رمز عملیات یا ابوالفضل العباس علیه السلام...
دست ما رو هم بگیرید شهدا
نه خــوابه ! نه مــسته ! نه خــماره !
25 دی ماه سالگرد عروج ملکوتی شهید بایرام(مصطفی)کریمی
دوستان در مسجد النبی (ص) شهرستان بجنورد دهه 70
کلیپ ویدئیویی برادر علیرضا محمد زاده در جبهه
جای پدرم خالی
[همه عناوین(215)][عناوین آرشیوشده]
واز دختران وپسران می خواهم که استقلال و آزادی و ارزش های انسانی را ولو با تحمل ورنج و زحمت ، فدای تجملات و عشرت ها و بی بندوباری هاو... که از طرف غرب و عمال بی وطن او به شما عرضه می شود نکنند، که آنان چنانچه تجربه نشان داده جز تباهی شما و اغفال از سرنوشت کشورتان وچاپیدن ذخایر شما و به بند استعمار وننگ وابستگی کشیدنتان به چیز دیگر فکر نمی کنند و می خواهند با این وسایل شما را عقب نگه دارند....
لینک مطلب
اس 300 پیشرفتهترین سیستم موشکی دفاع هوایی با برد متوسط است که به منظور حفاظت از سایتها و شرکتهای صنعتی، اداری و پایگاه های نظامی و مراکز کنترل و اماکن حساس در مقابل هرگونه حمله هوایی و موشکی به کار میرود. این موشک قادر به از بین بردن موشکهای بالستیک است و عمدهترین سیستم دفاع هوایی روسیه به شمار میرود.
اتحاد جماهیر شوری نسل ابتدایی این موشک را تنها در اختیار کشورهای بلوک شرق میگذاشت، اما پس از فروپاشی، کشور اوکراین که 49 گردان از اس 300 را در اختیار داشت، بخشی از آن را به سایر کشورها فروخت که امریکا نیز یکی از آنها بود. هیچ سند رسمی تایید شده ای وجود ندارد، اما برخی از کارشناسان بر این باورند که ایران نیز اقدام به تولید این نوع موشک کرده است.
ساخت این موشک در سال 1975 آغاز شد و چهار سال بعد معرفی شد. نسلهای بعدی این موشک در سال 1993 ساخته شد و با تحولات بعدی، به S-300، آی بیام رسید که توانایی رهگیری و انهدام صد هدف را به طور همزمان دارد. قابلیت حمل و نقل این موشک با خودرو و نصب و راه اندازی سریع آن، برتری موثر اس 300 نسبت به سلاحهای مشابه امریکایی و غربی است. اکنون این موشک دیگر یک سلاح پدافند هوایی ضد موشک نیست و تبدیل به سلاحی تاکتیکی در اختیار نیروی زمینی شده است. هر دو سیستم جدید این موشکها، نه تنها هواپیماها و هلیکوپترها، بلکه هرشی پرنده با سرعت سه هزار متر در ثانیه را در فاصله 100 کیلومتری منهدم میکند.
این موشک قابلیت نصب روی رزم ناوها را نیز دارد.
لینک مطلب
فرمانده سپاه قدس در حاشیه کنگره شهدا استان کرمان دست نوشته ای برای یک فرزند شهید به یادگار نوشت که به شرح زیر است:
بسمه تعالی
سعی کن به این توصیه الهی عنایت داشته باشی و آن اینکه حلال خداوند را حلال و حرام او را حرام بدان و به آن عمل کنی.
برادرت سلیمانی
لینک مطلب
رهبر انقلاب شهید تهرانی مقدم را «سردار عالیقدر»، «دانشمند برجسته» و «پارسای بیادعا» خواندند. شاید سرداران عالیقدر زیادی در کشور ما باشند اما تعداد دانشمندان برجسته ای که در عین حال پارسایان بیادعا هم باشند به نظر اندک است. توامانی علم و ایمان هم در دین و هم در فرهنگ ما بارهای مورد تاکید بزرگان قرار گرفته است، اما این تاکیدات کمتر عملی شده است.
این فرضیه که دانش متعلق به بخش خاصی از جهان است و ایمان و تفکرات دینی متعلق به بخش دیگر و این دو، با هم جمع نمیشوند، به خوبی در سیره چهرههایی مانند شهید حسن تهرانی مقدم مورد تردید قرار میگیرد. شاید کمتر کسی امروز از این مهم آگاه باشد که سالها پیش از شهادت این شهید در کلاس یک دانشگاه آمریکایی استادی از حسن تهرانی مقدم به عنوان یک دانشمند برجسته ایرانی نام میبرد و به شاگردانش میگوید اگر اسرائیل و آمریکا هنوز جرات حمله به ایران را پیدا نکرده به دلیل وجود دو نفر در ایران است که یکی از آنها حسن تهرانی مقدم است.
تاکید رهبر انقلاب بر این دو ویژگی شاید بهترین راه شناخت این شهید باشد که تمام عمر خود را در جهاد گذراند؛ از سوی دیگر شاید این تاکید رهبری بر این ویژگیها بر فقدان آنها در ما اشاره داشته باشد.
حسن تهرانی مقدم، بچه محله سرچشمه، جوانکی لاغر اندام و سر به زیر با موهای فرفری بود که مانند بسیاری از جوانان نسل انقلاب، حق طلب پرشوری بود. در آغازین روزهای تشکیل سپاه پاسداران به عضویت این ارگان درآمد و با شروع جنگ به جبهه رفت. برادرش علی در سوسنگرد به شهادت رسید؛ برادری که با حسن انس ویژهای داشت. شهادت علی، حسن را به راهش متعهدتر کرد و بنا به ضرورت تصمیمی گرفت که در آینده انقلاب اسلامی بسیار تاثیرگذار شد.
حسن نبوغاش را ابتدا برای سامان دادن به آتش پشتیبان در جنگ صرف کرد، عنصری که عملیاتهای نخستین ما از آن بیبهره بود و همین فقدان آتش پشتیبان منجر به شهادت عده زیادی شد. کارش را با ساخت خمپاره 60 آغاز کرد، کار و راهی که تا موشک شهاب 3 پیموده شد. او که در دانشگاه جنگ، فارغ التحصیل شده بود، پشتکار و نبوغاش را در مسیری صرف کرد که هم صدام در دوران دفاع مقدس و هم سران صهیونیستی و آمریکایی پس از آن دوران برای سرش جایزه گذاشتند و جوانک لاغر اندام مو فرفری سرچشمه تهران، شد کابوس بیپایان لشگریان دشمن.
زینب تهرانیمقدم، دختر شهید تهرانی مقدم بارها تاکید کرده است که پدرم همه عمرش را با آمریکا و اسرائیل مبارزه کرد؛ چندی پیش هم سیدحسن نصرالله که به دیدار خانواده این شهید آمده بود خطاب به خانواده این شهید اظهار کرد که «در جنگ 33 روزه لبنان اگر کمکهای حاج حسن تهرانی مقدم نبود قادر به مقابله با اسرائیل نبودیم.
سیدحسن نصرالله به پاس کمکهای شهید حسن تهرانی مقدم که بیشتر در انتقال تکنولوژی و آموزش نیروهای حزبالله نمود داشت، هدیهای به خانواده این شهید تقدیم کرده است که با همه هدایای معمول، قدری تفاوت دارد؛ تفاوت آن در میزان بهای مادی آن یا زیباییهای چشمنواز و ... نبود. اتفاقا هدیه بسیار سادهای بود که اهدای آن تنها از طرف یک شیعه، به دیگر شیعیان معنا دارد که البته بالاترین معنا را دارد. گاهی هزار رمز و راز از طریق تصویر یا کلام سادهای رد و بدل میشود که اغیار از درک آن بینصیب میمانند.
هدیه دبیر کل حزبالله لبنان به خانواده شهید حسن تهرانی مقدم هدیه پر زرق و برقی نبود که دبیران و مدیران و ... برای دیگران میفرستند. هدیه سنگین ناسوتی نبود، یکی از برجستهترین هدایای آسمانی در مذهب تشیع بود؛ «پرچم حرم امام حسین (ع)» که روی آن نوشته شده: «پرچم مبارک و مقدس آقا اباعبداللهالحسین علیه السلام، از طرف رهبر شیعیان لبنان؛ سیدحسن نصرالله، تقدیم به خانواده شهید حسن تهرانی مقدم».
این پرچم قاب شده و در خانه این شهید روی دیوار است.
لینک مطلب
به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، عملیات سوسنگرد حرکتی بزرگ در جهت صیانت از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن بود. این پیروزی بزرگ نتیجه قطعی یک همکاری و هماهنگی نزدیک بین نیروهای ارتشی و مردمی (سپاه و نیروهای چریک) بود، چرا که هیچ یک از این نیروها به تنهایی قادر نبودند که چنین موفقیتی را رقم بزنند.
ارتش بدون نیروهای مردمی و نیروهای مردمی نیز بدون پشتیبانی ارتش و وجود توپخانه و هیبت تانکهای ارتش در جبهه، هیچ کاری نمیتوانستند انجام دهند و بدون نتیجه متلاشی میشدند. این وحدت بین ارتش و مردم، کارایی هر یک را چندین برابر میکرد و تجربهای جدید را در جنگهای کلاسیک و چریکی به دنیا ارائه میداد.
نقش راهبردی حضرت آیت الله خامنهای در هدایت رزمندگان اسلام که در آن زمان نماینده حضرت امام(ره)در شورای عالی دفاع بودند در به ثمر رساندن دستور تاریخی بنیانگذارجمهوری اسلامی ایران مبنی بر اینکه «سوسنگرد تا فردا باید آزاد شود»، نقشی انکارناپذیر و اثرگذار بود، به گونهای که وقتی با کارشکنیهای "بنی صدر" مواجه میشوند با درایت و هوشیاری، رزمندگان اسلام را هدایت کرده و موجبات آزادسازی سوسنگرد را فراهم میآورند که این عملیات، کلیدی برای فتوحات بعدی رزمندگان اسلام در جنگ شده و باعث نجات خوزستان و اهواز و پیروزی در دیگر عملیاتها میشود.
موقعیت منطقه
شهرستان مرزی دشت آزادگان شامل بخشهای هویزه و بستان با مرکزیت شهر سوسنگرد بوده است. این شهرستان در 55کیلومتری غرب اهواز واقع و تا بُستان 30کیلومتر و تا مرز چزابه 55 کیلومتر است. رودخانه کرخه از شمال آن گذشته و شعبهای از کرخه به نام "رودخانه نیسان" از درون شهر عبور کرده و شهر را به دو قسمت تقسیم میکند.
جمعیت دشت آزادگان بر پایه سرشماری سال 1355تعداد 14000نفر بود. مردم این شهر عرب زبان و شیعه مذهب بوده و شغل عمده مردم آن کشاورزی است.
با پیروزی انقلاب اسلامی، رژیم بعث عراق کوشید با فعال کردن دستگاه تبلیغاتی و القای افکار "پان عربیسم" و فرستادن پول و سلاح و همچنین انجام عملیاتهای مین گذاری و انفجار پلها و مراکز شهری و با استفاده از نارساییهای موجود در منطقه، وضعیت نامطلوب امنیتی و سیاسی برای نظام اسلامیمان ایجاد کند که با درایت و مقاومت مردم ولایتمدار و انقلابی منطقه دشت آزادگان ناکام ماند.
محور چزابه ـ بستان ـ سوسنگرد ـ حمیدیه به اهواز از مهمترین محورهای تجاوز دشمن بعثی برای تصرف اهواز و سپس اشغال خوزستان بود و برای همین، صدام به لشکر قدرتمند 9زرهی عراق مأموریت اشغال سوسنگرد و تصرف اهواز را (به همراه لشکر پنج عراق از محور طلائیه ـ پادگان حمید) واگذار کرد.
با نگاهی به هدفگذاری عراق، گویا از مهمترین اهداف عراق در جنگ، اشغال خوزستان و در اشغال خوزستان نیز مهمترین عراق اشغال اهواز بوده است؛ بنابراین، تلاش عراق در جبهه میانی (مناطق بستان و سوسنگرد) مهمترین و اصلیترین تلاش است که در صورت موفقیـت، برای تحقـق همه اهداف خود تا حد بسیاری امیـدوار و اگر شکست میخورد در تحقق کل هدف ناکام و ناامید میشد.
عملیات سوسنگرد از جمله عملیاتهای مهم ایران در جریان جنگ با عراق بود. این عملیات در محور سوسنگرد به صورت نیمه گسترده در تاریخ 1359.08.26به فرماندهی مشترک انجام شد.
این عملیات قرار بود با مشارکت پاسداران و تیپ 2لشکر 92زرهی خوزستان و نیروهای ستاد جنگهای نامنظم انجام شود. کلیه هماهنگیها برای انجام عملیات و نجات مدافعان توسط حضرت آیت الله خامنهای و شهید چمران انجام گرفته بود و قرار بود فردا صبح نیروی اصلی عملیات که همان تیپ 2زرهی 92بود حمله خود را به سوسنگرد آغاز کنند که شب ساعت حدود 12شب فرمانده لشکر 92زرهی امیر سرتیپ "غلامرضا قاسمی نو" در تماس تلفنی با حضرت آیت الله خامنهای اظهار داشت که فرمانده نیروی زمینی ارتش تیمسار "ظهیرنژاد" گفته که تیپ 2نباید در عملیات شرکت کند و چون احتمال انهدام تیپ وجود دارد به دستور بنی صدر از شرکت در این عملیات خودداری کند.
با این دستور عملاً عملیات لغو میشد و سوسنگرد نیز سقوط میکرد و تمام مدافعان به شهادت میرسیدند. بلافاصله حضرت آقا در تماس تلفنی این مسئله را با حضرت امام در میان میگذارند و امام هم میفرمایند تیپ باید شرکت کند و نیازی به اجازه بنی صدر نیست؛ حضرت آقا هم فوراً نامهای به فرماندهی لشکر 2زرهی مینویسند که تیپ باید در عملیات شرکت کند و هرکس از این دستور سرپیچی کند مسئول است.
مقام معظم رهبری(مدظله): نامه آزادی سوسنگرد را قرص و محکم نوشتم
«شب عملیات جزو شبهای خاطرهانگیز من است. شب عجیبی بود. من بودم با چمران و سرهنگ سلیمی و جوان دیگری به نام اکبر که از محافظان شهید چمران بود. یک پسر شجاع، خوش روحیه، متدین و جوان برازندهای که فردای همان روز کنار چمران شهید شد. تا ساعت 12 ـ 11 صحبتها را کردیم و بعد رفتیم بخوابیم و آماده شویم برای حرکت. تازه خوابم برده بود که چمران آمد پشت در اتاق و محکم در میزد که فلانی بلند شو!
گفتم: چه شده؟
گفت: طرح به هم خورد. از دزفول خبر دادند که تیپ 2 لشکر 92 را نیاز داریم و نمیتوانیم بدهیم.
یعنی نیروی حملهور اصلی! من خیلی برآشفته شدم که چرا این کار را میکنند. این به جز اذیتکردن و ضربهزدن کار دیگری نیست. تلفن کردم به فرمانده نیروهای دزفول. تیمسار ظهیرنژاد آنجا بود.
گفتم: چرا این دستور را دادید؟
گفت: دستور آقای بنیصدر است و علت هم این است که این تیپ را برای کار دیگری به اهواز آوردیم و اگر بیاید آنجا منهدم میشود. این تیپ خوبی است و ما از ترس انهدام آن نمیخواهیم آن را وارد عملیات کنیم. مگر به امر. "مگر به امر" یعنی اینکه دستور ویژهای از طرف فرماندهی بیاید که برو. من گفتم این نمیشود. اول اینکه چرا منهدم شود، کما اینکه فردا لشکر آمد و منهدم نشد. بعد هم اینکه چه کاری مهمتر از سوسنگرد؟ و اگر این تیپ نیاید یعنی تعطیل شدن این عملیات و باید بیاید. قرص و محکم گفتم شما به آقای بنیصدر هم بگویید که باید بیاید و دستور را لغو کنید. مرحوم چمران اصرار داشت با خود بنیصدر صحبت شود. راستش من اِبا داشتم از اینکه با بنیصدر به مناقشه لفظی بیفتم. چون سرش نمیشد و بیخودی پشت سر هم چیزی میگفت. گفتم شما خودت صحبت کن! چمران تماس گرفت و عین همین صحبتها که باید تیپ 2 لشکر 92 بیاید را به بنی صدر گفت. بنیصدر هم قولکی داد، قول داد که دستور دهد تیپ بیاید.».
امام دستور دادند تا فردا سوسنگرد آزاد شود
«چیزی که خیلی به کمک ما آمد پیغام مرحوم اشراقی بود. سر شب مرحوم "اشراقی" داماد امام، از تهران با من تماس گرفت و خبرها را پرسید. من گفتم قرار بر این است که عملیات انجام شود و ظاهراً من اظهار تردید کرده بودم که دغدغه دارم و ممکن است عملیات انجام نشود، مگر اینکه امام دستور دهد. ایشان رفت با امام تماس گرفت، پیغام داد امام دستور دادند تا فردا سوسنگرد باید آزاد شود و "تیمسار فلاحی" هم باید مباشر عملیات باشد. من این را نگفته بودم چون دیروقت بود. شاید هم فکر میکردم که صبح بگویم. وقتی که این مسئله پیش آمد گفتم حالا وقتش است که این پیغام را بدهم. نشستم دو نامه نوشتم. یکی ساعت یک و نیم بعد از نصف شب و یکی ساعت 2.».
ماجرای نامه رهبر معظم انقلاب به فرماندهان ارتش
«ساعت یک و نیم به "سرهنگ قاسمی"، فرمانده لشکر 92 نوشتم که داماد حضرت امام، از قول امام، پیغام دادند که فردا باید حصر سوسنگرد شکسته شود و اگر تیپ 2 نباشد این کار انجام نمیشود. به "تیمسار ظهیرنژاد" گفتم و ایشان هم قول داده که با بنی صدر صحبت کند، تیپ بیاید و شما هم آماده باشید که تیپ را به کار بگیرید. مبادا به خاطر پیغامی که سر شب آمده، تیپ را از دور خارج کنید. نامه را دادم به دست یکی از برادرها و گفتم این نامه را میبری و اگر سرهنگ قاسمی خواب هم بود از خواب بیدارش میکنی و نامه را به دستش میدهی.
یک نامه هم ساعت 2 برای "سرتیپ فلاحی" با همین مضمون نوشتم با این اضافه که امام گفتند سرتیپ فلاحی هم باید در جریان عملیات باشند و نظارت کنند. این ماجرا را هم نوشتم که میخواستند تیپ را از ما بگیرند و گفتیم که باید تیپ باشد و شما مسئول هستید که این را بگیرید و کار کنید. هر دو نامه را به شهید چمران دادم و گفتم شما هم بنویس که نظر هردویمان باشد.
شهید چمران نیز در زیر نامه متنی را اضافه میکند با این مضمون که اگر تیپ فردا عمل نکند 500 نفر از مدافعان فردا به شهادت میرسند و اگر من زنده باشم با مسئول متخلف برخورد خواهم کرد (منظور بنی صدر میباشد).
شرح شهید چمران را که دیدم گفتم هر کس بخواند دلش میسوزد. ساعت 2 هم نامه دوم را برای سرتیپ فلاحی فرستادم. خیالم راحت بود که کار انجام میشود، اما باز هم دغدغه داشتیم. بارها شده بود که کار تا لحظات آخر رسیده بود و به دلیلی تعطیل شده بود. صبح زود که از خواب برای نماز بلند شدم، دیدم اوضاع خوب است. ساعت 5 صبح تیپ 2 از خط عبور کرده بود. همان زمان که نامه را دریافت کردند، مشغول شدند و بعد از دریافت نامه حرکت کرده بودند. چنانچه بنا بر این بود که "به امر" کار کنند، تا آن آقا از خواب بلند شود به او بگویند و "به امری" منتهی شود، دستور ساعت 9 صادر میشد و ساعت 11 عملیات ناموفقی انجام میشد که قطعاً شکست میخوردیم.
چمران هم بلند شد و رفت. من هم چند ملاقات داشتم که انجام دادم و رفتم به طرف جبهه و عملیات. البته وقتی رفتم دیدم "شهید فلاحی" هم رفته است. صبح زود هم چمران و فلاحی رفته و هم آقای غرضی رفته بودند و اینها در خطوط مقدم و صحنه درگیری حضور داشتند. ما که رفتیم، جنگ دور گرفته بود و نیروهای ما پیش رفته بودند و حدود ساعت 10:30 بود که ظهیرنژاد هم آمدند و رفتند جلو. ما میرفتیم و در واحدهای عقبه و درگیر پیاده میشدیم و با آنها صحبت میکردیم. احوالشان را میپرسیدیم، خبر میگرفتیم. دائماً میگفتند که خبرها خوب است و پیشبینی میشد ساعت 2:30 ما وارد سوسنگرد شویم. حدود ساعت یک به اهواز برگشتم و میخواستم بیایم تهران، اهواز که رسیدم خبر دادند که چمران مجروح شده و خیلی نگران شدم چمران را آوردند.
قضیه از این قرار بود که چمران و دو محافظش مشغول جنگیدن بودند که تنها میمانند و عراقیها آنها را به رگبار میبندند. چمران بعداً گفت که من آن روز مثل ماهی میغلتیدم که رگبارها به من نخورد. آدمی قوی بود، در جنگ انفرادی قوی بود. یکی از محافظان جای امنی پیدا کرده بود که رگبارها به او نخورد، اما اکبر جایی پیدا نکرده بود و شهید شده بود. پای چمران هم زخمی شده بود.
یک کامیون عراقی از آنجا رد میشود و چمران هم میبیند که چیز خوبی است و کامیون را به رگبار میبندد. شوفر عراقی تیر میخورد و چمران به کمک محافظش وارد کامیون میشود و میافتد عقب کامیون. چمران مجروح را با یک کامیون عراقی از جنگ میآورند اهواز. ساعت 2 بود که رفتم بیمارستان دیدم که حالش خوب است، اما جراحت رانش نسبتاً کاری است و 40 ـ 30 روزی هم او را انداخت. او را از اتاق عمل بیرون آوردند و تمام سفارشش این بود که نگذارید حمله از دور بیفتد و هی به من و "سرهنگ سلیمی" التماس میکرد که نگذارید حمله از دور بیفتد. همینطور هم بود و ساعت 2:30 بچهها پیروز و مظفر وارد سوسنگرد شدند.
از آن طرف فرماندهی متعهد لشگر 2 هم که علاقه خاصی به رهبر معظم انقلاب داشتند تیپ را در حالت آماده باش قرار میدهند و فردا صبح عملیات به فرماندهی شهید چمران و امیر قاسمی نو در مورخه 1359/08/26 آغاز میشود و با حمایت چند فروند بالگرد توپ دار کبری محاصره سوسنگرد شکسته میشود.
این عملیات با فرماندهی مستقیم حضرت آقا و شهید چمران با موفقیت به پایان میرسد و سوسنگرد برای همیشه آزاد میگردد مناطق مرزی بستان و چزابه در اشغال دشمن باقی میماند تا این که "عملیات طریق القدس" در نیمه شب دی ماه سال 60 به فرماندهی شهید سپهبد "علی صیاد شیرازی" به اجرا درآمد و 650 کیلومتر مربع از سرزمینهای جمهوری اسلامی ایران و مناطق بستان و چزابه آزاد گردید و برای اولین بار نیرو های جمهوری اسلامی ایران به مرزهای بین المللی رسیدند.».
خلبانان شهید نیروی هوایی در عملیات آزادسازی سوسنگرد
در عملیات آزادسازی سوسنگرد در 26 آبان ماه سال 1359 که به شکست حصر سوسنگرد منجر شد، 24 خلبان نیروی هوایی شرکت داشتند که از این تعداد «هوشنگ کیان آرا»، «سید محمدتقی حسینی»، «محمد کام بخش ضیایی»، «نعمتالله اکبری سامانی»، «یونس خوشبین» و «ابراهیم امیدبخش» به شهادت رسیدند.
همچنین «استوار دوم شهید حسین سلمان زاده»، «گروهبان یکم شهید ابراهیم قهوهچیزاده»، «استوار دوم شهید غلامعلی حلاج قدوی»، «سروان فنی شهید عبدالله عیسیپور»، «ستوان دو شهید سیدعلی اکبر حیدری» نیز از دیگر شهدای نیروی هوایی در جریان عملیات آزادسازی سوسنگرد میباشند.
لیست خلبانان هواپیمای F5 شرکتکننده در عملیات آزادسازی سوسنگرد به شرح زیر اعلام گردید: «داود صادقی»، «محمود نعیمی»، «شیرافکن همتی»، «جلال آرام»، «پرویز نصری»، «بهنام غنامیان»، «احمد مهرنیا»، «سید اسماعیل موسوی»، «سیاوش مشیری» «حبیبالله بقایی»، «داوود سلمان»، «قاسم محمدامینی»، «ایرج عصاره»، «اکبر توانگریان».
همچنین خلبانان «محمد مسبوق»، «رضا رمضانی»، «فضلالله جاویدنیا» و «داوود عسگری» با هواپیمای F14 در جریان عملیات آزادسازی سوسنگرد شرکت داشتند.
هدف عملیات: نجات سوسنگرد از خطر سقوط حتمی
توضیحات: بعد از شکست نخستین تلاش دشمن در اوایل مهرماه جهت اشغال سوسنگرد، بعد از سقوط خرمشهر در اواسط آبان، دشمن یک بار دیگر برای تصرف شهر اقدام و آن را محاصره نمود. در شرایطی که مدافعان شهر آخرین مقاومتها را انجام میدادند، 2 گردان زرهی از ارتش با همراهی نیروهای سپاه، بسیج و ستاد جنگهای نامنظم دکتر چمران، در امتداد جاده سوسنگرد- حمیدیه دست به حمله زده و ضمن شکستن خط محاصره، عراقیها را از داخل شهر عقب راندند.
دل نوشته شهید دکتر چمران در عملیات سوسنگرد:
احساس میکردم که عاشوراست، و در رکاب حسین (ع) میجنگم، و هیچ قدرتی قادر نیست که مرا از مبارزه باز دارد، مرگ، دوست و آشنای همیشگی من، در کنارم بود و راستی که از مصاحبتش لذت میبردم. احساس میکردم که حسین (ع) مرا به جنگ کفّار فرستاده و از پشت سر مراقب من است...
شب تاسوعا بود و تصور عاشورا؛ و لشکریان یزید که مرا محاصره کرده بودند و دیوار آهنین تانکها اطراف مرا سد کرده و آتشبار شدید آنها مرا میکوبید و هجوم که مرا قطعه قطعه کنند و به خاک بیندازند...
و من تصمیم گرفته بودم که پیروزی حتمی ایمان را بر آهن به ثبوت برسانم، و برتری قاطع خون را بر آتش نشان دهم، و برّندگی اسلحه شهادت را در میان سیل دشمنان بنمایانم، و ذلت و زبونی صدها کماندوی صدام یزیدی را عملاً ثابت کنم.
احساس میکردم که عاشوراست، و در رکاب حسین (ع) میجنگم، و هیچ قدرتی قادر نیست که مرا از مبارزه باز دارد، مرگ، دوست و آشنای همیشگی من، در کنارم بود و راستی که از مصاحبتش لذت میبردم.
احساس میکردم که حسین (ع) مرا به جنگ کفّار فرستاده و از پشت سر مراقب من است، حرکات مرا میبیند، سرعت عمل مرا تمجید میکند، فداکاری مرا میستاید، و از زخمهای خونین بدنم آگاهی دارد؛ و به راستی که زخم و درد در راه او و خدای او چقدر لذتبخش است.
با پای مجروح خود راز و نیاز میکردم: ای پای عزیزم، ای آنکه همه عمر وزن مرا تحمل کردهای، و مرا از کوهها و بیابانها و راههای دور گذراندهای، ای پای چابک و توانا، که در همه مسابقات مرا پیروز کردهای، اکنون که ساعت آخر حیات من است از تو میخواهم که با جراحت و درد مدارا کنی، مثل همیشه چابک و توانا باشی، و مرا در صحنه نبرد ذلیل و خوار نکنی...و براستی که پای من، مرا لنگ نگذاشت، و هرچه خواستم و اراده کردم به سهولت انجام داد.
به خون نیز نهیب زدم: آرام باش، این چنین به خارج جاری مشو، من اکنون با تو کار دارم و میخواهم که به وظیفهای درست عمل کنی . . .
رگبار گلوله از چپ و راست همچنان میبارید . . .
عقیل توحیدیان
لینک مطلب
مدتی پیش در صحنه ورزش، اتفاقی جالب و خیره کننده رخ داد و سانسور شدن آن در رسانه های خارجی امری طبیعی به نظر می رسید ،اما دلیل بی مهری رسانه های خودی هنوز هم نامشخص است!
سمیه حیدری مدال بندگی خدا را بر مدال رنگ و رو رفته ی سوری و ظاهری ارجحیت داد و با تاجی که در خور یک زن مسلمان هست ، یعنی چادر، بر روی سکوی قهرمانی ایستاد و اوج اعتقاد و حیای یک بانوی شیعه را به رخ جهانیان کشید.(+)
این حرکت می توانست کانون توجه و تبلیغ حجاب و عفاف باشد اما متأسفانه رسانه های خودی حق مطلب را ادا نکردند. سمیه حیدری دست به کاری زد که سوای از بی توجهی دوست و دشمن به آن، اثری بسیار والا در زمینه حجاب زنان، بر جای گذاشت.(+)
گذشت تا اینکه بانوی ووشو کار ایرانی درمسابقات اندونزی به دومین مدال طلای خویش در مسابقات جهانی دست یافت و آن را مانند مدال اول خود، مجدداً به امام خامنه ای، رهبر و مقتدای خویش هدیه کرد و بی صبرانه آرزوی دیدار امامش را نمود.(+)
ایشان با حضور در محضر امام به همراه حجاب برتر و هدیه کردن مدال خود به ایشان، انگار کمر همه خشک مغزان متحجر، که سنگ آزادی زنان را به سینه می زدند و از مظلومیت زنِ در بند و حصارِ ایرانی می نالیدند، یکباره شکست و همه آنها را در حیرت گذاشت، حتی اگر آن را مسئله ای بی اهمیت جلوه دهند…
این گروه آن چنان از اسارت حجاب حرف می زنند که احساس میکنی تو را با غل و زنجیر بسته اند؛ اما… اما عده ای بخاطر بالا بردن پرچم حجاب کارها میکنند…با یک حرکتشان انگار همه بی احترامی ها یکباره شکست می خورد و نقشه ها نقش بر آب می شود!!
اگر حجاب دست و پاگیر است، اگر اسارت هست، چرا عمومیت ندارد؟؟ چرا برای بعضیها دلیل پیشرفت هست و برای گروهی بهانه ی پسرفت؟!!
احسنت به بانوی ووشوکار محجبه که حجاب پله ی صعودش شد نه بهانه ی سقوط !
احسنت شیر زنی را که با همین به اصطلاح غل و زنجیر اسارت، آزادهای بی حجاب را شکست داد و قهرمانی جهان را به ارمغان آورد و در آخر، زبان در تحسین این بانو قاصر است که حاصل زحمات مدتها تلاش وزحمتش را در اوج فروتنی به محبوبش، رهبرش و امامش تقدیم کرد، آن هم فقط در ازای دیدن لبخندی از یار!!
اینجاست که انسان از تعیین ملاک بهتر و بدترها عاجز است ، و این خداوند بزرگ و مهربان است که ملاک دسته بندی بهترین ها و بدترین ها را در قرآن کریم مشخص می کند:
إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ
" در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست "
سوره حجرات/ آیه13
به نظر می رسد پس از این اتفاقات زیبا و امیدوار کننده و همین طور موج حجاب گرایی در اروپا و آمریکا(+)، جریانات حجاب در کشور ترکیه(+) و …، می توان نام برازنده"انقلاب حجاب گرایی" در عصر جدید را به آن اطلاق کرد. امید که آن دسته از زنان و دختران محترم ایرانی، که شاخ و برگ نسلی پاک و عفت گرا بوده اند، از قافله عقب نمانند.
جلباب ، قهرمانی زنان افتخار آفرین جمهوری اسلامی ایران و به خصوص خانم ها سمیه حیدری و مریم هاشمی را به ایشان تبریک و تهنیت عرض کرده و برای ایشان برترین مدال های بندگی خالصانه و عاشقانه در راه بندگی"الله" را، از خدای فاطمه(سلام الله علیها) مسئلت دارد. ان شاءالله به زودی یکی از اعضای"جلباب" نائب الزیاره شما در کربلای معلی خواهد بود…
و من الله توفیق..
لینک مطلب