نایب امام دیگر نخواهد امد
شهدا را باذکر صلوات یاد کنید
بریم ددر ؟ کدوم ددر ؟
تشیع شهدای غواص در بجنورد
حضور رهبر انقلاب در گلزار شهدای بجنورد و زیارت امامزاده سید عباس
رزمنده های ما... همه معادله های اهل علم رو به هم زدند.
اعتکاف یادتون نره...
رمز عملیات یا ابوالفضل العباس علیه السلام...
دست ما رو هم بگیرید شهدا
نه خــوابه ! نه مــسته ! نه خــماره !
25 دی ماه سالگرد عروج ملکوتی شهید بایرام(مصطفی)کریمی
دوستان در مسجد النبی (ص) شهرستان بجنورد دهه 70
کلیپ ویدئیویی برادر علیرضا محمد زاده در جبهه
جای پدرم خالی
[همه عناوین(215)][عناوین آرشیوشده]
شهید نظم بجنوری رتبه 6 کنکور سراسری بود
در روز های اوج انقلاب در سال 1357 و زمانیکه هنوز بیش از ده بهار از عمرش نگذشته بود خبر شهادتش را در راهپیمایی به خانواده اش دادند اما او ساعتی بعد با لباس خونین به خانه بازگشت و معلوم شد که سعی کرده به یکی از مجروحین راهپیمایی کمک کند اما بدلیل جثه کوچکش زیر پیکر آن مجروح افتاده و لباسهایش آغشته خون آن مجروح شده است .
او در خانواده ای مذهبی پرورش یافته و از همان کودکی خلاق و مستعد و البته علاقمند مسائل دینی بود و در سالهای 58و 59 با جسارت در درگیری های لفظی و بحث های خیابانی با گروهکها شرکت می کرد.
با آغاز جنگ تلاش فراوانی کرد تا در جبهه حضور یابد اما بدلیل سن کم و جثه کوچکش او را اعزام نمی کردند او با زیرکی خاص راهش را پیدا کرد و در سال 1360 زمانیکه هنوز 13 سال بیشتر نداشت به عنوان کمک نانوا با نیروهای پشتیبانی کمیته انقلاب اسلامی عازم جبهه شد و از آن زمان به بعد جنگ جزء مهم زندگی اش گردید .
او همزمان با حضور در جنگ درسش را نیز می خواند و در تمام دوران تحصیلی راهنمایی و دبیرستان شاگرد اول بود و در سالهای دوم و سوم دبیرستان مقام اول علمی رشته ریاضی استان (خراسان بزرگ ) را کسب کرد . سالی که موفق به اخذ دیپلم شد فقط دو ماه در بجنورد بود و باقی ایام را در جبهه به سر می برد با این حال در همان سال با رتبه 14 کنکور سراسری در دانشگاه قبول شد .
هر کسی با او ارتباط برقرار می کرد تحت تاثیر عظمت های اخلاقی و معنوی و نبوغ علمی اش راهی جبهه می شد و خود را در جبهه می دید .
در سال 1364 برادرش سید مجتبی که دو سال از او کوچکتر بود در راه جبهه با او همراه شد . سید مرتضی اصرار داشت که سید مجتبی در خانه و پیش پدر و مادر بماند اما او نیز تصمیم خودش را گرفته بود ودر جواب همه کسانی که می خواستند او را متقاعد کنند که بماند برادر بزرگترش سید مرتضی را مثال می زد و می گفت امام استثناء نیاورده و هر کسی مکلف است در جبهه حاضر شود و به صراحت می گفت خداوند به پدر و مادر هم صبر خواهد داد.عملیات کربلای 4 آغاز شد سید مجتبی غواص بود و سید مرتضی آرپی جی زن دسته خط شکن اخلاص ، هردو در گردان نصرا… لشکر 5 نصر بودند با شروع عملیات ، شلمچه کربلایی دیگر شد و سید مجتبی همان ابتدای عملیات به دیدار حق شتافت .
دسته اخلاص به دل دشمن زد اما عملیات لو رفته بود و بارانی از گلوله های دشمن برروی نیروها باریدن گرفت ، نیروها در تیررس کامل دشمن زمین گیر شده بودند و امکان پیش و پس رفتن نبود ، سید مرتضی که می دید همه راهها بسته است برای حفظ روحیه نیروها و همچنین ایجاد فضا و فرصت عقب نشینی آنها ضمن شوخی با همرزمانش بلند می شد و به تیراندازی و شلیک آرپی چی به سوی دشمن می پرداخت و بالاخره قلبش آماج گلوله های دشمن شد و البته فرصتی ایجاد شد تا نیروها به عقب برگردند .
فرمانده گردان نصرا… می گفت ساعاتی قبل از عملیات او را دیده که از سنگرها فاصله گرفته و در دل شب با شکستن یخهای برکه آبی که در آن نزدیکی بود غسل شهادت می کند.
پیکر پاک سید مرتضی در شلمچه به جا ماند و او به آرزویش رسید . او قبل از عملیات به مادرش گفته بود دوست دارم شهید که می شوم جنازه ای از من بازنگردد
لینک مطلب